نويسنده: ابراهيم فتح اللهي




 

علم رجال به همراه علم درايه دو رشته از علوم اسلامي است که براي بررسي روايات و پيراستن درست از نادرست آن تدوين گرديده است. در تعريف علم رجال گفته شده است: « دانشي است که درباره ي حالات راويان حديث، از جهت اتصاف آنها به شرايطي که در جواز يا عدم جواز قبول گفتار آنها ( مانند راستگويي، عدالت، فسق ) مدخليت دارد، گفتگو مي کند ». (1)
علم درايه نيز « علمي است که از کيفيت نقل حديث توسط راويان، از لحاظ اتصال و انقطاع زنجيره ي ناقلان حديث و يا داشتن سند و يا ارسال و مانند آن سخن مي گويد. » (2)
فرق دو علم رجال و درايه، در اين است که در علم درايه از معيارها و قواعد موثق يا ضعيف بودن راوي و مقبول يا مردود بودن روايت سخن به ميان مي آيد و علم رجال از عدالت و توثيق راويان حديث به طور شخصي بحث نموده و وضع و حال يکايک آنان را مورد نقد قرار مي دهد و به تطبيق آن معيارها و قواعد کلي بر موارد و مصاديق مي پردازد.

1. وجه نيازمندي به علم رجال در علوم قرآن

گرچه قرآن کريم، مهمترين منبع براي شناخت معارف و احکام اسلامي است و بخش مهمي از عقايد و قوانين اسلامي توسط قرآن بيان گرديده است، با اين همه، در فهم صحيح يا کامل برخي از آيات، از مراجعه به روايات بي نياز نيستيم؛ زيرا بيان قرآن- چنانکه شأن مکتب آسماني است- در برخي موارد کلي و فشرده بوده و شرح يا ذکر جزئيات آن توسط معصومين (عليه السلام) به عنوان مبين قرآن، تبيين گرديده و از طريق روايات به ما رسيده است. همچنين در مواردي، شأن نزول آيات در روايات بيان شده و معتمدترين منبع براي پي بردن به شأن نزول، روايات مي باشند.
بايد توجه داشت که بيشتر روايات وارده در زمينه هاي مختلف و از جمله تفسير، روايات آحاد مي باشد. (3) منظور از خبر واحد که در مقابل خبر متواتر مي باشد، روايتي است که فقط يک يا چند نفر که به خودي خود از گفته آنان علم به مضمون خبر حاصل نشود، آنرا نقل کرده اند: (4) و در اين دسته از روايات نيز به مقتضاي طبيعت خبري احاديثي به دروغ ساخته و به ايشان نسبت داده اند. شناسايي موارد ياد شده در مجموعه ي روايات امري ضروري است.
با توجه به آنچه گذشت، از آنجا که بررسي سند روايات و شناخت اقسام آنها ( متواتر، خبر واحد، ضعيف، مرسل ... ) براي تشخيص اعتبار يا عدم اعتبار، جز از راه علم رجال و درايه ميسر نيست، از اين رو، آگاهي از مسائل اين دو علم ضروري شمرده شده است. علاوه بر گفتار معصومين (عليه السلام)، بررسي رواياتي هم که نظرات تفسيري صحابه، تابعين و يا قدماي از مفسران را به ما مي رساند، قابل بازبيني است؛ چه اينکه دست جاعلان در اين روايات هم راه يافته و صدور يا انتساب بسياري از اين نظرات را به ايشان مورد ترديد قرار داده است. (5)
براي تبيين نقش علم رجال در تحقيق از علوم قرآن، بايد در يک ارزيابي فراگير معلوم شود، کدام بخش از علوم قرآن، با دانش رجال اتصال و پيوند داشته و کدام بخش از چنين پيوندي برخوردار نيست و يا هيچگونه ارتباطي با آن ندارد؟ بعد از اين ارزيابي معلوم مي شود که: بررسي رجال احاديث، نقشي تعيين کننده و اجتناب ناپذير در برخي از برداشت ها و موضع گيري ها در عرصه هاي مختلف علوم قرآن دارد. آن دسته از علوم قرآني که بنحوي در پيوند با دانش رجال و راويان احاديث مي باشند عبارتند از:
نزول قرآن- جمع و نگارش قرآن- تلاوت قرآن- فهم قرآن- شبهه ي تحريف قرآن- احاديث تفسيري. اما مباحث زير بي ارتباط با دانش رجال بوده يا ارتباط ناچيزي با آن دارند: عام و خاص قرآن، مبين و مجمل، منطوق و مفهوم، ايجاز و اطناب، اعجاز، امثال، مخاطبات، اقسام قرآن. (6)
به عنوان مثال با برسي رجالي رواياتي که در باب تحريف قرآن وارد شده، سستي اسناد بسياري از آنها روشن مي شود و از اين رو بايد آنها را کنار نهاد. با تحقيق در اسناد رواياتي که به « اسرائيليات » موسوم است، بي پايگي بسياري از آنها به اثبات مي رسد. مثلاً مي توان با نقد رجالي قصه ي ورقه بن نوفل و داستان غرانيق و ... بي پايگي آنها را نماياند و بدين وسيله از ساحت وحي و رسالت دفاع نمود و با اين کار به تهذيب و پالايش احاديث تفسيري از منقولات نادرست و خردستيز کمک نمود. (7)
چنانچه در مباحث مربوط به نزول وحي نيز، به داستان هاي ورقه بن نوفل، غرانيق و رواياتي در اين دو مورد بر مي خوريم که بسياري از دانشمندان شيعه و سني در اسناد آنها مناقشه کرده و آنها را معتبر ندانسته اند. بنابراين با ملاک قراردادن روشهاي علم رجال مي توان بسياري از مباحث علوم قرآن را مورد مطالعه و بررسي قرار داد. که ذيلاً به مواردي از آنها اشاره مي شود:

2. نحوه ي استفاده از روش علم رجال در علوم قرآن

الف- کاربرد روش علم رجال در مبحث اسباب النزول
از جمله مباحث قرآني که پيوندي وثيق با علم رجال دارد، مبحث اسباب النزول است. اين واقعيت در کتابهايي که با همين عنوان نگارش يافته، بروز روشني دارد. نويسندگان اين آثار، هنگام روبرو شدن با روايات مختلف درباره ي سبب نزول يک آيه، روايتي را بر مي گزينند که رجال آن مورد وثوق باشند و در صورتي که روايات دچار تعارض باشند، روايتي را ترجيح مي دهند که روايات آن، مهم تر باشند. در پاره اي موارد نيز با توجه به نقل سبب نزول برخي آيات از طريق رجال مهم و مورد وثوق شيعه و سني، آنرا مورد اتفاق مسلمين مي دانند، (8) اين حقيقت، نقش دانش رجال را در مبحث اسباب النزول نشان مي دهد. جلال الدين سيوطي، در باب اسباب النزول سخن مبسوطي دارد که گواه نقش به سزاي دانش رجال در اين مبحث است. فشرده ي سخن وي چنين است: هر گاه يک راوي براي آيه اي سبب نزولي ذکر کند و راوي ديگر، سببي غير از آن نقل کند، در صورتي که اسناد يکي از آن دو، صحيح و اسناد ديگري ناصحيح باشد، به روايت صحيح اعتماد مي شود. (9)
ب- کاربرد روش علم رجال در شناخت آيه ها و سوره هاي مکي و مدني
از ميان مباحث مهم قرآني، شناخت آيه ها و سوره هاي مکي و مدني است. فايده ي اين شناخت پي بردن به تقدم و تأخر نزول آيات و سوره ها است که اين امر به نوبه ي خود تأثيري به سزا در شناخت ناسخ و منسوخ قرآن دارد. شناخت اين امر که کدام دسته از آيات و سوره ها در مکه و کدام دسته در مدينه نازل شده اند، پيوندي تام با حديث و نقل دارد که بهره گيري از آن نيز در بسياري موارد جز با بررسي هاي رجالي، ميسور نيست. (10)
ج- کاربرد روش علم رجال در مبحث محکم و متشابه
بر اساس آيات قرآن، در اين کتاب متشابهاتي وجود دارد که تأويل آنها را جز خدا و کساني که در علم راسخ اند نمي دانند. (11) و بنابر روايات فرواني، مقصود از راسخان در علم، معصومان (عليه السلام) هستند. براي نمونه در روايتي به نقل از امام صادق (عليه السلام) آمده است: « نخن الراسخون في العلم و نحن نعلم تأويله » (12) راسخان در علم ماييم و تأويل قرآن را ما مي دانيم. در روايت ديگري به نقل از آن حضرت آمده است: « الراسخون في العلم اميرالمؤمنين (عليه السلام) و الائمه من ولده » (13)
بر اين اساس، در امر تأويل قرآن و تفسير متشابهات آن، چاره اي جز رجوع به روايات ايشان نداريم. لزوم اين کار دست کم در پاره اي از متشابهات قرآن قابل انکار نيست. مگر اينکه بگوييم در تفسير متشابهات، تنها به سراغ روايت متواتر مي رويم که التزام به اين امر نيز به سبب ندرت روايات متواتر، بسيار مشکل است. (14)
د- کاربرد روش علم رجال در علم قرائت
قرائت قرآن از امور مهمي است که در طول تاريخ اسلام، خاستگاه اقوال و مباحث گوناگون بوده و کتاب هاي فراواني درباره ي آن نوشته شده است. بر اساس تقسيم بعضي، قرائات قرآني، به متواتره، آحاديه و شاذه تقسيم مي شود و قرائات آحاديه نيز به مستفيضه و غير مستفيضه قابل تقسيم است. (15)
پيوند اين بخش از علوم قرآني با دانش رجال، بيشتر از جهت ضوابطي است که براي قرائت مقبول ارائه شده است. بعنوان مثال جلال الدين سيوطي به نقل از مکي بن ابي طالب ( م 437 ق ) در باب ضوابط قرائت مقبول چنين مي گويد:
« اصلي که مي توان ( در باب قرائت ) بر آن اعتماد کرد، اين است که قرائت به لحاط سند، صحيح و از جهت عربيت، درست و يا رسم الخط عثماني موافق باشد و صحيح ترين قرائات به لحاظ سند، قرائت نافع و عاصم و فصيح ترين آنها، قرائت ابوعمرو و کساني است ». (16)
تأثير دانش رجال در مبحث قرائات، بدان جهت است که بر اساس يک تقسيم بندي جامع، قرائات قرآني، به مقبول و غير مقبول قابل تقسيم است. و از جمله ضوابطي که براي قرائت مقبول در نظر گرفته شده، صحت آن به لحاظ سند است، و اين امري است که احراز آن بدون رجوع به علم رجال ميسر نيست.
يکي ديگر از مباحث مهم قرآني، مسأله وجوه هفتگانه قرائت ( قرائات سبعه ) است. در اين مسأله نيز، بررسي رجالي مؤثر و سودمند به نظر مي رسد. اثرگذاري علم رجال در مبحث « وجوه هفت گانه قرائت » از آن رو است که محدثان و مفسران سني، روايات بسياري دال بر اين معني نقل کرده اند که قرآن به هفت حرف و قرائت نازل شده است. در مقابل، عالمان شيعي چندان به اين روايات وقعي ننهاده اند. تکيه گاه اصلي ديدگاه شيعه دو روايت منقول از « زراره » و « فضيل بن يسار » است که هر دو به لحاظ سندي، صحيح و همه ي رجالي که در اسناد آنها آمده اند، معتبر و مورد وثوق اند.
بعنوان مثال سيد ابوالقاسم خويي پس از نقل شماري از روايات اهل سنت در اين باره و اشاره به سخن کسانيکه قرائت هاي هفتگانه ي مشهور، بلکه قرائت هاي ده گانه را متواتر دانسته اند، به بررسي حال قاريان ده گانه مي پردازد. وي وضعيت رجالي همه را يکي پس از ديگري بررسي کرده و با اثبات اين امر که اين قرائت ها يا محصول اجتهاد خود قاريان است و يا به خبر واحد نقل شده اند، متواتر بودن آنها را نفي مي کند. (17)
هت- کاربرد روش علم رجال در بررسي احاديث تفسيري
حجم قابل توجهي از روايات منقول از شيعه و سني مربوط به احاديث تفسيري است. تحقيق و بررسي احاديث تفسيري، امري اجتناب ناپذير است. بديهي است اين کار در مورد آن دسته از روايات تفسيري که مرتبط با مسائل فقهي و در پيوند با حلال و حرام شريعت هستند، اهميت بيشتري پيدا مي کند. بخش قابل توجهي از اين احاديث را راوياني نقل کرده اند که به دروغ گويي و جعل حديث متهم اند. و برخي ديگر از راويان اين احاديث، به انحراف شديد فکري و عقيدتي متهم بوده اند و عليرغم وجود انحراف عقيدتي و فکري، داراي کتاب تفسير نيز بوده اند مانند « ابي جاورد زيادبن منذر » که داراي کتاب تفسير مي باشد اما امام صادق (عليه السلام) او را لعنت کرده و او را کور دل و فاقد بصر خوانده است. (18)
در مقابل، بعضي از راويان احادي تفسيري، داراي مقام و منزلتي بلند بوده و گاهي از خاصان و محرمان اسرار ائمه (عليه السلام) محسوب مي شده اند که از جمله آنها مي توان به « ذريح بن محمد محاربي »، « زاذان » و « صفوان بن مهران جمال» اشاره کرد.
بعضي از راويان احاديث تفسيري، مبارزاني نستوه بوده اند که در راه حفظ ايمان و پاسداري از عقيده ي خود به شهادت رسيده اند، مانند « سعيد بن جبير » که به دستور حجاج بن يوسف کشته شد.
برخي از راويان احاديث تفسيري، در اين زمينه صاحب کتاب بوده اند که از جمله مي توان به احمد بن محمد بن سعيد (19)، ابوحمزه ثمالي (20) و محمد بن سائل کلبي (21) اشاره کرد.
از جمله کتابهايي که داراي احاديث تفسيري زيادي است تفسيري است که به امام حسن عسگري (عليه السلام) منسوب است. که بيشتر علما و اهل فن مانند ابن غضائري، محقق داماد و سيد ابوالقاسم خويي اين کتاب را فاقد اعتبار دانسته و آنرا سزاوار نسبت دادن به امام (عليه السلام) ندانسته اند. (22) ولي برخي مانند مجلسي اول و دوم اين کتاب را معتبر دانسته و از گنج هاي ائمه (عليه السلام) و اسرار ايشان دانسته اند (23) و برخي نيز روي به تفصيل آورده، پاره اي روايات آنرا معتبر و بخشي از آن را نامعتبر دانسته اند. (24)
جالب است بدانيم که عمده ي دليل کساني که در صحت انتساب آن به امام (عليه السلام) ترديد کرده اند، ضعف رجالي است که در سلسله اسناد اين تفسير قرار دارند. به عبارت ديگر، صرف نظر از اينکه متن روايات آن معتبر يا نامعتبر است با توجه به اينکه تفسير مزبور، سند معتبر ندارد لذا نمي توان آنرا به امام (عليه السلام) نسبت داد و بدين دليل است که مي گوييم در استفاده از بسياري از روايات تفسيري نيازمند به کارگيري قواعد علم رجال هستيم.
لازم به ذکر است که در مجموعه هاي حديثي و کتب تفسيري اهل سنت نيز به روايات تفسيري فراواني بر مي خوريم که از صحابه و يا تابعين آنها نقل شده است. طبق موازيني که علماي حديث و رجال شناسان اهل سنت ارائه داده اند، پاره اي از اين روايات، معتبر و قابل اعتماد و مقدار بسياري از آنها، فاقد اسناد معتبر و غير قابل اعتماد است. اهميت بررسي هاي رجالي اين احاديث، بيشتر بدان جهت است که شماري از مدونان و جامعان اين احاديث، هدفي جز گردآوري آنها- اعم از صحيح و ضعيف- نداشته اند. براي مثال، جلال الدين سيوطي پس از گزارش روايات تفسيري نسبتاً فراوان از منابع گوناگون، مي نويسد: « اين بود تفاسير مرفوعه اي که به مرفوع بودن آنها و نيز صحيح و حسن و ضعيف و مرسل و معضل بودن آنها، تصريح شد و من بر مطالب ساختگي و اباطيل اعتماد نکردم. » (25)
همچنين سيوطي در جاي ديگري مي گويد: « من کتاب مسندي تدوين کردم که در آن حدود ده هزار حديث تفسيري از قول پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و صحابه- اعم از مرفوع و موقوف- گردآوري کردم. » (26) و شايد منظور او کتاب الدر المنثور مي باشد.
سيوطي در خصوص تفسير طبري نيز مي گويد: « وي در صدد جمع آوري مطالب صحيح نبوده، بلکه روايات مربوط به هر آيه را اعم از درست و نادرست، روايت کرده است. » (27)
ابن خلدون به طور کلي در مورد مؤلفان تفاسير نقلي چنين مي گويد: « کتابها و منقولات ايشان در بردارنده مطالب سست و مردود و نيز نکات قوي و پذيرفتني است ». (28)
به هر حال، احتمال راه يافتن جعل و وضع در روايات تفسيري، بسيار زياد است و اين امر به نحو چشم گيري از ارزش آنها مي کاهد. به عنوان مثال « عبدالله بن عباس » از ناقلان مشهور احادي تفسيري اهل سنت است و در اين باب، مطالب و نکات فراواني به وي نسبت مي دهند، تا جايي که کتاب منسوب به او به نام تنوير المقباس من تفسير ابن عباس در حدود چهار صد صفحه به طبع رسيده است و حال آنکه از امام شافعي نقل شده که از ابن عباس، چيزي بيش از يکصد حديث تفسيري ثابت نشده است. (29)
سيوطي در گفتاري مفصل، وضعيت سندي اين گونه روايات را گزارش کرده و مي نويسد: « تفاسير طولاني که به ابن عباس اسناد داده اند مورد رضايت نيستند و راويان آنها مجهول اند. مانند تفسير جويبر از ضحاک و او از ابن عباس ». (30) بدبيني احمد بن حنبل به اين احاديث به حدي است که از قول او نقل شده است: « سه چيز فاقد اصل و ريشه است: تفسير، اخبار مربوط به کشتارها، و جنگ ها. » (31) اين امور سبب شده است که برخي از عالمان چاره جويي کرده و ضوابطي را ارائه دهند.
بطور خلاصه مي توان گفت: « اختلاف در تفسير دو نوع است: نوعي که مستند آن، تنها نقل است و نوعي که دانستن آن وابسته به نقل نيست. منقول نيز به نوبه ي خود، يا از معصوم است و يا از غير آن. از طرف ديگر شناخت مطلب صحيح در بعضي از امور اختلافي ممکن است و در بعضي ممکن نيست. لذا در اموري که شناخت صحيح از ضعيف ممکن نيست بحث و بررسي درباره ي آنها هيچ سودي ندارد، مانند اختلاف در رنگ سگ اصحاب کهف و ... .
راه شناخت اين گونه امور نقل است. بنابراين اگر درباره آنها نقل صحيحي از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در کار باشد مي پذيريم و اگر نباشد، مثل اينکه از طريق اهل کتاب مانند « کعب » و « وهب » رسيده باشد، در تصديق يا تکذيب آن، توقف مي شود به دليل اين سخن پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) که فرمود: « اذا حدثکم اهل الکتاب فلاتصدقوهم و لا تکذبوهم » (32) هر گاه اهل کتاب برايتان حديث کردند، نه تصديقشان کنيد و نه تکذيب.
همچنين بايد امروز در دوره ي نخست تدوين حديث، بخش قابل توجهي از روايات مذکور در مجموعه هاي روايي شيعه و اهل سنت را روايات ساختگي و منقولات بي اساس تشکيل مي داد. به گفته ي حماد بن زيد، وقتي « ابن ابي العوجاء » دستگير شد ابراز داشت: « در ميان احاديث شما چهار هزار حديث دست ساز قرار داده ام، احاديثي که در آنها، حلال را حرام، و حرام را حلال کرده اند. » (33) هر چند تلاشهاي زيادي براي زدودون اين قبيل روايات از مجموعه هاي حديثي از سوي دانشمند شيعه و سني انجام گرفته است ولي بي گمان پالايش کافي انجام نگرفته و بخشي از اين منقولات ناسره، در لابلاي احاديث و آثار موجود باقي ماندند.
پديده وضع در احاديث تفسيري و آنچه به فضائل افراد و اماکن و قبيله ها مربوط مي شد، نمود فزون تري داشت. اين پديده در برخي مقاطع از چنان گستردگي برخودار بود که زشتي خود را از دست مي داد و جزء امور روزمره به حساب مي آمد و حتي گاهي بر سر آن معامله نيز انجام مي گرفت.
معاويه به « سمره بن جندب » چهار صد هزار درهم داد تا در ازاي آن حديثي جعل کند مبني بر اينکه آيه « وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاةِ اللَّهِ » (34) که به گفته ي بسياري از محدثان و مفسران مربوط به ليله المبيت و در فضيلت امام علي (عليه السلام) مي باشد- در فضيلت ابن ملجم مرادي نازل شده است. حتي کار به جايي رسيد که گاهي جاعلان، براي امور کم ارزش نيز به جعل و وضع حديث دست ميزدند. متأسفانه پديده جعل و وضع در احاديث تفسيري نيز راه يافته و به همين دليل لزوم بازشناسي احاديث سره از ناسره در بهره گيري هاي تفسيري و غير آن، تلاشي مستمر و پي گير را مي طلبد که بخشي از آن بر عهده عالمان رجال است. علماي رجال در برخورد با اين گونه احاديث، بسياري از راويان اين گونه احاديث را به دليل جاعل حديث بودن، ضعيف و غير قابل اطمينان ناميده اند. بطور خلاصه مي توان گفت: با توجه به اينکه بسياري از احاديث تفسيري توسط راوياني نقل شده که متهم به انحراف به دروغگويي و جعل حديث اند و برخي ديگر از راويان احاديث تفسيري نيز متهم به انحراف شديد فکري و عقيدتي مي باشند و حتي با وجود انحرافات عقيدتي داراي کتاب تفسيري نيز هستند، و از طرف ديگر، بعضي از راويان احاديث تفسيري نيز داراي مقام و منزلتي بلند بوده و گاه از خاصان و محرمان اسرار امامت محسوب مي شده اند. تنوع اين راويان و اهميت شناخت آنها در مباحث تفسيري- و به خصوص در مورد روايات تفسيري که با مسائل فقهي و حلال و حرام شريعت مرتبط است- دليلي روشن بر نقش دانش رجال در اين بخش از مباحث قرآني است. علاوه بر آن با توجه به اينکه بسياري از مدونان و جامعان احاديث تفسيري هدفي جز گردآوري آنها- اعم از صحيح و ضعيف- نداشته اند. از اين رو احتمال وجود روايات ضعيف و راهيابي جعل و وضع در منقولات تفسيري بسيار است. در نتيجه ضرورت بررسي هاي رجالي در مورد آنها، اجتناب ناپذير خواهد بود.
و- کاربرد روش علم رجال در بحث فضائل القرآن
در مجموعه هاي روائي شيعه و اهل سنت، به روايات بسياري درباره ي فضيلت تلاوت قرآن و سوره هاي قرآن بر مي خوريم که بي ترديد حجم بزرگي از آنها، ساختگي يا فاقد اسناد معتبرند. از اين رو بررسي هاي رجالي آنها از اهميت شاياني برخوردار است. بعنوان مثال سيوطي در الاتقان في علوم القرآن به نقل از حاکم نيشابوري آورده است که: از ابي عصمه پرسيدند چگونه از قول عکرمه و ابن عباس در مورد فضائل سوره سوره ي قرآن، روايت مي کني و حال آنکه نزد اصحاب عکرمه، از اين حديث خبري نيست؟ وي در پاسخ گفت: ديدم مردم از قرآن روي گردان شده و به فقه ابي حنيفه و مغازي ابن اسحق مشغول شده اند، از اين رو به قصد قربت، اين حديث را وضع کردم. (35)
البته در مجموعه هاي روايي شيعه و اهل سنت، به روايات فراواني در باب فضائل قرآن بر مي خوريم که به لحاظ سندي نيز قابل دفاع و موجب اطمينان هستند. مرحوم کليني، مجموعه قابل توجهي از اين روايات را در باب فضل القرآن کتاب کافي گرد آورده است و بيش از او مرحوم مجلسي تقريباً همه ي جلد 89 بحار الانوار را به اين امر اختصاص داده است.
در ميان اهل سنت نيز کساني به جمع آوري احاديث معتبر ( طبق مباني خود ) اقدام کرده اند؛ مانند جلال الدين سيوطي که مي گويد به سبب اينکه در فضائل قرآن احاديث بسياري، وضع شده، کتابي به نام حمائل الزهره في فضائل السور تأليف کرده است که در آن هيچ روايت جعلي يافت نمي شود. (36)
در ميان راوياني که به حديث سازي- به خصوص در باب فضائل القرآن- مشهورند مي توان از احمد بن عبدالله جويباري مغيره بن سعيد کوفي و وهب بن وهب ( ابوالبختري ) نام برد که همگي به لحاظ رجالي، ضعيف و غير قابل اعتمادند. بنابراين با توجه به اينکه حجم بزرگي از احاديث مربوط به فضائل القرآن توسط افراد جاعل وضع شده است. لذا بررسي رجالي آنها داراي اهميت بيشتري خواهد بود.
ز- کاربرد روش علم رجال در بررسي شبهه ي تحريف قرآن
يکي از امور مهمي که قرن ها، فکر و قلم بسياري از دانشمندان اسلامي را به خود معطوف داشته، مسأله تحريف قرآن است. گاهي منظور از تحريف، حذف و ناقص شدن بخشي از اين کتاب است و گاهي نيز منظور اضافه شدن آياتي بر آن و گاهي نيز جابجايي الفاظ قرآن است.
شيخ طوسي در ردّ نظريه تحريف چنين مي گويد:
« اما سخن در افزوده شدن بر آن و کاسته شدن از آن سزاوار کتاب الهي نيست، زيرا افزوده شدن بر آن، به اجماع باطل است و کاسته شدن از آن هم به حسب ظاهر بر خلاف ديدگاه مسلمين است و قول شايسته و صحيح در مذهب ما نيز همين است. » (37)
اما متأسفانه عليرغم اين اعتقاد صريح، مدلول ظاهري برخي از روايات که از طريق شيعه و اهل سنت، نقل گرديده، شبهه ي تحريف در قرآن را بوجود آورده است. بسياري از دانشمندان در اين روايات، مناقشه سندي و دلالي کرده اند، ولي برخي نيز به سبب کثرت و حجم بزرگ اين روايات دچار نوعي ترديد و حتي تمايل به قول مخالف شده اند. بنابراين ترديدي در ضرورت بررسي هاي رجالي در اسناد اين روايات باقي نمي ماند همچنانکه بسياري از دانشمندان اسلامي در بررسي شبهه ي تحريف قرآن به بررسي رجالي در اسناد اين روايات پرداخته اند که از بين آنها مي توان به سيد ابوالقاسم خويي در تفسير البيان اشاره کرد. وي، پيش از تحليل، بررسي و پاسخگويي به اين روايات، آنها را به چهار دسته تقسيم مي کند:
- دسته نخست: رواياتي که حاوي عنوان تحريف است و دلالت بر وقوع آن در قرآن مي کند.
- دسته دوم: روايات دال کننده بر اين معنا که در پاره اي از آيات قرآن، اسامي امامان (عليه السلام) مذکور بوده است.
- دسته سوم: روايات دال بر وقوع تحريف در قرآن به صورت افزوده شدن بر آن و کاسته گرديدن از آن و اينکه امت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم)، پس از او برخي کلمات را تغيير داده، کلمات ديگري به جاي آنها گذاشته اند.
- دسته چهارم: رواياتي که تنها بر وقوع تحريف در قرآن به صورت کاسته شدن از آن دلالت مي کنند. (38)
سپس ايشان پس از اشاره اجمالي به ضعف سندي تعداد زيادي از اين روايات، به طور مبسوط به نقد دلالي آنها مي پردازد. همچنين محمد حسين آل کاشف الغطاء به ضعف سندي اين قبيل روايات اشاره کرده و مي نويسد:
« الاخبار الوارده من طرقنا او طرقهم الظاهره في نقصه او تحريفه ضعيفه » (39)
بنابراين مي توان گفت: بررسي رجالي اين اخبار و اثبات سستي اسناد آنها، کمک بزرگي به زدودن شبهه ي تحريف قرآن است.
به عنوان مثال، محدث نوري، به حسب ظاهر از کساني است که در اثبات وقوع تحريف در قرآن اهتمام ورزيده و کتاب معروف خود فصل الخطاب في تحريف کتاب رب الارباب را در همين باب سامان داده؛ ولي اين کتاب، از زواياي گوناگون پذيراي نقد و بررسي است. از جمله اينکه وي براي اثبات مقصود خود، به روايات مزبور چنگ زده که بيشتر آنها را از کتبي مانند القرائات تأليف احمد بن محمد سياري و الاستغاثه تأليف علي بن احمد کوفي و السقيفه تأليف سليم بن قيس هلالي نقل کرده و اين منابع، به طور جد مورد نقد و مناقشه رجالي است. جالب اين که بررسي ها نشان مي دهد بيش از نيمي از اين روايات را احمد بن محمد سياري نقل کرده و اين شخص از سوي همه ي رجال شناسان معروف، ضعيف و غير قابل اعتماد معرفي شده است. (40)
ح- کاربرد روش علم رجال در بازشناسي اسرائيليات
مقصود از اسرائيليات، معارف، قضايا، داستان ها، اسطوره ها و خرافاتي است که در اخبار و کتب يهود- اعم از تورات و تلمود و شروح آنها- يافت مي شود. اين اصطلاح، شامل مسيحيات هم مي شود؛ يعني آنچه در کتب نصاري درباره ي آغاز آفرينش، معاد، قصص پيامبران و اخبار پيشينيان و... دريافت مي شود، که از باب تغليب به همه ي آنها اسرائيليات گفته مي شود. (41)
بعضي نيز گفته اند: مقصود از اين اصطلاح همه عقايد غير اسلامي به خصوص عقايد و اسطوره هايي است که يهود و نصاري از آغاز سده ي نخست هجري وارد جامعه ي اسلامي کردند. (42)
اين گونه مطالب، در کتب تفسيري شيعه کمتر است، ولي در تفاسير و کتب تاريخي و داستاني اهل سنت به ويژه در آثار طبري، يغوي، خازن، ابن کثير، قرطبي و ... بسيار يافت مي شود. برخي از ايشان، ديگران را از نقل اسرائيليات بر حذر داشته اند و پاره اي از آنها را مورد نقد و اشکال قرار داده اند، ولي در کتب خودشان، شاهد نقل بسياري از اين روايات هستيم. (43)
علامه طباطبايي در همين زمينه مي نويسد:
« راه يابي اسرائيليات و روايات متشابه آن- مانند آنچه از طريق وضع و با دسيسه به وجود آمده اند- به احاديث ما قبل انکار نيست و خبري که از دسيسه و آفت در امان نباشد حجيت ندارد ». (44)
ابن خلدون، در بيان زمينه پيدايش اسرائيليات مي نويسد: « از آنجا که عرب، اهل کتاب و دانش نبود و سادگي و بي سوادي بر او حاکم بود؛ هر گاه به شناخت اموري مانند آغاز آفرينش و اسرار وجود مشتاق مي شد، از اهل کتاب و صاحبان تورات و انجيل مي پرسيد، يعني کساني که خود نيز مثل عرب، بدوي بودند و چيزي افزون بر عوام نمي دانستند. بيشتر ايشان از قبيله ي حمير بودند که به دين يهود گرويدند و پس از اينکه اسلام آوردند، بر همان باورهاي خود باقي ماندند. در اين باره مي توان از کعب الاحبار، وهب بن مبنه، عبدالله بن سلام و ... نام برد که نويسندگان تفاسير، در گزارش منقولات آنان مسامجه و تساهل کردند و کتب خود را از آنها انباشتند. (45)
به هر حال آنچه به يقين مي توان در اين باب گفت و بر آن تأکيد ورزيد اين است که وجود پاره اي از اسرائيليات در شماري از کتب تفسيري، به دليل بي پايگي و خرافه آميز بودن آنها، سبب شده که از ارزش و اعتبار آن کتب کاسته شود و در نتيجه، پالايش روايات تفسيري از اين گونه مطالب، ضروري به نظر رسد. و معلوم است که انجام اين مقصود، تا حدود زيادي در گرو بررسي هاي رجالي و شناخت راوياني است که به نقل و گزارش اين روايات و حکايات اقدام کرده اند. اسرائيليات را به لحاظ سند و متن آنها، به سه دسته جداگانه تقسيم کرده اند؛ صحيح از جهت سند و متن؛ ضعيف از جهت سند يا متن و حديث موضوع و ساختگي. روشن است که شناخت اين اقسام، تا حدود زيادي در گروه تحقيقات رجالي است.

پي‌نوشت‌ها:

1- جعفر سبحاني، کليات في علم الرجال، ( قم: مرکز مديريت حوزه علميه قم، چاپ دوم، 1410 ق ) ص 11.
2- کاظم مدير شانه چي، درايه الحديث ( قم: دفتر انتشارات اسلامي جامعه مدرسين، چاپ دوم، 1363 ش ) ص 3.
3- ر.ک: همان، ص 100.
4- ر.ک: همان، ص 33.
5- ر.ک: سيد محمد باقر حجتي، سه مقاله در تاريخ تفسير و نحو ( تهران: بنياد قرآن، چاپ اول، 1360 ش ) ص 114.
6- ر.ک: علي اکبر کلانتري ارسنجاني، نقش دانش رجال در تفسير و علوم قرآن ( قم: بوستان کتاب، 1384 ش ) ص 13.
7- همان، ص 222.
8- علي اکبر کلانتري، پيشين، ص 41.
9- جلال الدين عبدالرحمن سيوطي، الاتقان في علوم القرآن، ج1 ( قاهره: مطبعه حجازي، چاپ سوم، 1360 ق ) ص 33.
10- ر.ک: علي اکبر کلانتري، پيشين، صص (52-51 ).
11- آل عمران: 7.
12- محمد بن حسن حر عاملي، تفصيل وسائل الشيعه الي معرفه المسائل الشريعه، ج18 ( بيروت: دار احياء التراث العربي، چاپ چهارم، 1391 ق ) ص 132.
13- همان.
14- ر.ک: علي اکبر کلانتري، پيشين، صص (27-26).
15- فضلي، عبدالهادي، مقدمه اي بر تاريخ قرائات قرآن کريم، ترجمه: سيد محمد باقر حجتي _ تهران: انتشارات اسوه، چاپ دوم، 1373 ش ) صص (85-81 ).
16- جلال الدين عبدالرحمن سيوطي، الاتقان في علوم القرآن، ج1، ص 83.
17- سيد ابوالقاسم خويي، البيان في تفسير القرآن، صص (140-137).
18- ر.ک: عبدالله مامقاني، تنقيح المقال، ج1 ( نجف اشرف: مطبعه المرتضويه، 1350 ق ) ص 460.
19- ر.ک: احمد بن علي نجاشي، فهرست اسماء مصنفي الشيعه ( رجال نجاشي ) ( قم: مکتبه الداوري، بي تا ) صص (95-94).
20- ر.ک: عبدالله مامقاني، پيشين، ج2، ص 115.
21- ر.ک: سيد ابوالقاسم خويي، معجم رجال الحديث و تفصيل طبقات الرواه، ج1 ( قم: منشورات مدينه العلم، چاپ سوم، 1403 ق ) ص 107.
22- ر.ک: همان، ج12، ص 147.
23- ر.ک: مسلم داوري، اصول علم الرجال ( قم: چاپخانه نمونه، چاپ اول، 1416 ق ) ص 283.
24- ر.ک: همان، ص 284.
25- جلال الدين عبدالرحمن سيوطي، الاتقان في علوم القرآن، ج2 ( قاهره: مطبعه حجازي، چاپ سوم، 1360 ق ) ص 206.
26- همان، ج2، ص 184.
27- همان، ج2، ص 189.
28- ابن خلدون، مقدمه، ص 308.
29- امين الخولي، « مقاله تفسير »، دائره المعارف الاسلاميه، ج1 ( تهران: انتشارات جهان بي تا ) ص 350.
30- جلال االدين عبدالرحمان سيوطي، پيشين، ص 189.
31- امين الخولي، پيشين ص 351.
32- جلاال الدين عبدالرحمن سيوطي، پيشين، ص 177.
33- تذکره الموضوعات، ص7.
34- بقره: 207.
35- جلال الدين سيوطي، الاتقان في علوم القرآن، ج2، ص 155.
36- همان، ص 151.
37- ابو جعفر محمد بن حسن طوسي، التبيان في تفسير القرآن، ج1 ( بيروت: دار احياء التراث العربي بي تا ) ص 3.
38- سيد ابوالقاسم خويي، البيان في تفسير القرآن، ص 254 و 264.
39- محمد حسين آل کاشف الغطاء، اصل الشيعه و اصولها ( قم: مؤسسه امام علي (عليه السلام)، چاپ اول، 1415 ق ) ص 220.
40- ر.ک: احمد بن علي نجاشي، پيشين، ص 265.
41- سيد محمد علي ايازي، المفسرون حياتهم و منهجهم ( تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، چاپ اول، 1373 ش ) ص 97.
42- رمزي نعناعه، الاسرائيليات و اثرها في کتب التفسير ( دمشق: نشر دارالقلم، چاپ اول، 1390 ق ) ص 73.
43- سيد محمد علي ايازي، پيشين، ص 98.
44- سيد محمد حسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج12، ص 112.
45- ابن خلدون، مقدمه، ترجمه: پروين گنابادي، ج2 ( تهران: شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، 1369 ش ) ص 308.

منبع مقاله :
فتح الهي، ابراهيم؛ (1388)، متدولوژي علوم قرآني، تهران: دانشگاه امام صادق (عليه السلام)، چاپ اول